* انتقال مرکز عرفان يهود از فلسطين به بابل
انديشه هايى که در ~سفر يصيرا~ مطرح شده، در خلال شش قرن نخست ميلادى، هم در فلسطين هم در بابل (که بعدها عراق ناميده شد) به وجود آمدند; يهوديت بابلى ويژگى هاى اجتماعى و دينى خاص خودش را داشت که آن را از جهات مختلف از جمله رمزگرايى و نيز جلوه هاى ديگر حيات روح در مقابل يهوديت فلسطين قرار مى داد. مقدر آن بود که تاثير اعتقادى مشترک اين دو مرکز در طى دوران نيمه قرن هشتم تا قرن يازدهم در ميان يهوديان مستقر در شمال آفريقا و اروپا شيوع پيدا کند; آموزه هاى عرفانى نيز نفوذ پيدا کرد. به هر حال در يکى از برهه هاى دوران تلمودى، مرکز عرفان يهود از فلسطين به بابل منتقل شد. بابل در آن زمان به لحاظ فرهنگى و نيز اقتصادى کم کم داشت به کانون اصلى زندگى يهوديان تبديل مى شد. يهوديان بابل سنت هاى عرفانى اى را که از گذشته به ارث برده بودند در خلال دوران گائونها (قرن هاى هفتم تا يازدهم) حفظ کردند اما در وضعيت جديد يهوديان همين سنت ها نيز، لااقل در اثر برخورد با گرايش هاى رازآميز محلى تا اندازه اى متحول شدند.
* انتقال مرکز عرفان يهود به ايتاليا و آلمان
داستان معتبرى بيان مى دارد که چگونه ابوهارون بغدادي که يکي از عارفان و اعجاز کنندگان بابلي بود تعاليم عرفاني را در قرن نهم از شرق به ايتاليا آورد. عارفان ايتاليايي پيش از آن با سنت هاي مرکاوايي آشنا بودند و احتمالا ابوهارون، پيشرفت هايي را که در بابل رخ داده بود به آن سنت ها افزود. نکته هاي مهم جديد توسط يکي از شاگردان مکتب ابوهارون از ايتاليا به سمت شمال و به آلمان رفتند و در آنجا در به وجود آمدن دوران پارسايان آلمان يا عرفان آلماني – يهودي که با حاسيديان اشکنازي مرتبط بودند موثر واقع شدند.
ادامه مطلب ...